♥♥« یه غزیبـــــــــــه»♥♥
وقتی دربدو تولـدم نگاه حسـرت وار مادر دیدم آه کشیدم
وقتی همبازیانم هرروزبایک عروسک بازی میکردند آه کشیدم
وقتی دانش آموزان حاضرجواب بودندومن صم بکم آه کشیدم
وقتی همکلاسی ام هرروز،یک لباس و کفش می پوشید آه کشیدم
وقتی کسی رادوست داشتم که اوبادیگری بود آه کشیدم
وقتی او،مرا میخواست ومن دوستش نداشتم آه کشیدم
وقتی متوجه شدم حق هیچگونه انتخابی ندارم آه کشیدم
وقتی کسی دلم را شکستــ ! که انتظارش نداشتم آه کشیدم
وقتی میبینم کودکان همپای من تکنولوژی رالمس میکنند آه کشیدم
وقتی دردودلم با تو گفتم که دردت از من بیشتر بود آه کشیدم
وقتی دستای خسته پدررا میبینم ولی دریغ ازیک خسته نباشی!
وقتی تو سواره و من پیاده، وقتی من درسرماوگرما"میلرزم و میسوزم وتو درآسایش!
وقتی توبهترینهامیخوری ومن با تکه نان وماست سیر میشوم!
وقتی توازمارک البسه میگویی ومن بدنبال وصله پیراهنم!
وقتی قرارهای تو دربهترین نقطه شهربصرف کاپوچینوومن به یک چای راضی ام!
وقتی مانیکورتو و ناخن کج و خشن خودم دیدم! آه کشیدم
وقتی برای آرایش و زیبایی میلیونها خرج میکنی و من تنها با منقاش کج وکوله !
وقتی زندگی ساز مخالف می زند ومن بایدباریتم آن سازگار شم ! آه کشیدم
ولی بازم می گویم خدا بزرگ است وهنوزم دوستش دارم ! اینبار تو آه بکش... خدا
نظرات شما عزیزان: