♥♥« یه غزیبـــــــــــه»♥♥
پسر گفت :اگر میخواهی باهم بمانیم باید همجوره بامن باشی دخترک که به شدت پسر را دوست داشت گفت :باشه عزیزم هرچی تو بگی پسرک دختر راعریان کرد دختر ارام میلرزید
ولی سخن نمیگفت میترسید عشقش ناراحت شود پسرک مانندابری سیاه بدن دخترک رابه اغوش کشیدبدون کوچکترین بوسه ای شروع کرد ..دخترک اهی کشید پسرک مانند چرخ خیاطی بالاوپایین میشددخترک بدنش میسوخت ولی صدایی نمی امد پسرک چند تکان خورد وکنار دخترک افتاد دختر بالبخندگفت:ارام شدی عروسکم؟؟پسرک ارام خندید لباسهایش راپوشیدو رفت دخترک ساعتی بعد تلفن را برداشت وزنگ زد وگفت:سلام عشقم اما پسرک مانند همیشه نبودوتنها گفت:دیگر به من زنگ نزن وقطع کرد دخترک عروسکش را دراغوش گرفت ودر کنج اتاقش ارام گریست چند سال گذشت...تبریک میگویم به پسر که همان دخترک زیبا شد فاحشه قصه ما،فاحشه سیگارم تمام شده تو سیگار داری؟فاحشه ارام میگوید:چرا به دیگران نگفتی به جرم عاشق شدن فاحشه شدم؟پسرک محکم تر سیگار کشید........
نظرات شما عزیزان: